حرف زدن فقط با زبون نیست، با نوشتن هم. اگه حرف مداد رو بفهمی، اگه حرف پاستل رو، اگه بتونی با قلم فی هم زبون بشی، از کلماتش لذت میبری و از کلماتت لذت میبره؛ و اون وقته که میتونه برای تو طراحی کنه - و همه اینا وقتی اتفاق میافتن که پی فهم زبونهای جدید باشی. مگه هنر چیزی به جز یاد گرفتن روزانه زبانهای جدیده؟
نمیدونم چرا. چرا نمیتونم کنارش بذارم؟ یه گوشه از قلبم، یه گوشه از ذهنم مونده و هیچ راهی هم برای بیرون انداختناش به ذهنم نمیرسه. دوست داشتم که طرحام رو با موضوع موسیقی و معماری کار بکنم، با چهار تا از آهنگهای بیت. از یه ماه قبل شروع کردم، ولی هنوز به نتیجه نرسیدم. باید کنارش بذارم و یادم نره که یه قسمت از کار معماری حجمه، پلان، نما، پرسپکتیو و. باقی چیزا هستن که باید روشون کار بکنم و موندن هنوز.
امین تا حالا به این فکر کردی، که ما آدما چقدر شکنندهایم؟ من - وقتی کنار چاله آسانسور ایستاده بودم - داشتم به افتادن فکر میکردم، اگه میافتادم استخون هر دو پام همون لحظه خورد میشد. زندگی ما آدمها به نخ بنده. یه اسکلت ظریف از جنس استخون تمام هیکل ما رو نگه میداره - یه اسکلت شکننده.
اون شب هم نباید با داداشم گرم میگرفتم - نباید بیشتر از اون چیزی که تو دلم بود بهش میگفتم، بیشتر از میزانی که برام وقت میذاره براش وقت میذاشتم.
وقتی مامان بهم گفت که داداش قبل از پرواز به سوئد، پنج دقیقه توی فرودگاه باهاش اسکایپ کرده مدت زیادی ساکت موندم، واقعا برای من مهم نیست که دیگه داداش توی کدوم فرودگاهه، توی کدوم شهر اروپاست. داداش رفته؛ و وقتی هم که بود داداش من نبود - اون برادر کارشه، نه برادر من.
وقتی که داشتم بعد از کلاس تربیت بدنی یک، از سالن ورزشی برمیگشتم روی زمین پیداش کردم. همه سوالای روش شبیه سوالای ادبیات فارسی کنکور بودن، دقیقا تو همون قالب: غلط املایی، شمارشی، سوالایی با دام تستی، سوالایی که آخرشون به جای است نیست اومده تا دام پهن کنن. اگه بالای برگه رو نمیدیدم باور نمیکردم که این برگه امتحان یه دانش آموز کلاس پنجمی باشه.
این ثمره یه نظام آموزشی مریضه، نظامی که بچهها رو از پنجم ابتدایی چهارگزینهای تربیت میکنه - و هیچ گزینه پنجمی پذیرفته نیست.
درباره این سایت